خداحافظ 14 ماهگی
سلام دختر نازم
من الاهی بمیرم که تو سرما نخوری ، فدات بشم که آب بینی ، دهنت و چشمات را گرفته بود و بند نمیومد خیلی ناراحت بودم شبا نمیتونستی بخوابی و نیمه شبا پا میشدی و میزدی زیر گریه خودمم همزمان باهات مریض بودم گلم میدونستم چی میکشی همه مریضی ی طرف درد بدن ی طرف
خیلی بی حال بودی مال داروهات بود اینجا تابت دادم خوابیدی
قربون چشمای بی حالت
آب دهنت راه گرفته گلو درد داشتی
میخواستم غذا درس کنم در کابینتو باز کردم بسته ماکارانی هارو دیدی گفتم ماکارانی درس کنم خندیدی و باسرت جواب دادی :آره
گفتم: ماکارانی دوس داری ، گفتی: دوس
منم ذوق کردم و گفتم عزیزم ، تو هم گفتی: عزیزم
تا ماکارانی حاضر بشه دیوونم کردی دنبالم را گرفته بودی و همش میگفتی : ماما ماما ماااااااامااااااا
تازگی یاد گرفتی میری کنار ظزفشویی و میگی مااااااااماااااا " آب "
وای این چن روز که سرما خورده بودی چقد دلم واسه شلوغکاری هات تنگ شده بود