ناز گل مامانی 100 روزه شد
چند تا از عکسای قشنگتو گذاشتم برات ببین چه نازی این موشه چطوری رفته اون بالا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیتا و خرسی جون بیتا از کلاه لباسش خوشش نیومد دادش به خرسی جون آخ جون حالا میتونم هر چغدر خواستم جی جی کنم بیتا خانم شما فقط به مولفیکس حساسیت نشون ندادی هر پوشکی بستم، پاهاتون قرمز شدن قربون پاهات که اینقدر باکلاسه ...
نویسنده :
مامان صفورا
1:21
خدا جون شکرت که بچممون صحیح سالمه
سلام شیرینی زندگی من و بابا خدا تو رو جمعه ٢٢ شهریور ٩٢ ساعت ٩ صبح بهمون هدیه کرد،نمیدونی لحظه ای که دیدمت،وقتی گریه کردی و صداتو شنیدم وقتی فهمیدم سالمی اشک بود که از چشمام میچکید و همش میگفتم خدایا شکرت که سالمه، دکتری که بالا سرم بود میخندید. وقتی گذاشتنت تو بغلم خیالم راحت شد و آرامش پیدا کردم وقتی شیر میخوردی هم گریه میکردم. خیلی دوستت داریم بابایی اسمتو انتخاب کرد مامانی هم خوشش اومد،دخترم بابا اون شبی که ما بیمارستان بودیم تنها مونده بود دلش واسه دیدنت پرواز میکرد،به گوشی من پیام فرستاد که مامانی و دختر قشنگم جاتون خیلی تو ...
نویسنده :
مامان صفورا
1:21
شب یلدا 1392
یلدا مبارک سلام امشب شب یلداست خیلی شب قشنگیه همه دور هم هستیم مامان یه عالمه میوه خوشمزه تزئین کرده واسه خوردن مثل اینا اما به من هیچی ندادن من فقط نگاه کردم، آب دهنم راه افتاده هر وقت هم گریه و بی قراری کردم مامانم شیر بهم داد. ای بابا منم از این خوراکی ها میخام. خیلی خوش میگذره به همه ...
نویسنده :
مامان صفورا
1:10
مامانی من
مامان جونم، حوصلم سر رفته یه جک خنده دار بگو ... خیلی بامزه بود،مرسی وقتی میخندی همه دنیا فراموشم میشه از خدا میخام همیشه غنچه لبات به خنده وا شه ...
نویسنده :
مامان صفورا
1:04
لباس مامان
این لباس نوزادی مامانمه، بهم میاد!؟؟؟ من و دخترم بیتا ...
نویسنده :
مامان صفورا
1:04
بیتا جون رو بردیم مراسم شیر خوارگان حضرت علی اصغر
سلام ناز دخترم وقتی تو شمکم بودی دوست داشتم ببرمت مراسم شیر خوارگان حضرت علی اصغر(ع) وقتی به دنیا اومدی تازه رفته بودی تو دو ماه که باهم رفتیم حسینیه امام بابا جون کار داشت رفت سر ساختمان. اصلا اذیتم نکردی یه کم خوابیدی یه کم خندیدی خیلی دختر خوبی بودی دوستت دارم،یه بوس ناز با احساس ...
نویسنده :
مامان صفورا
1:00
بخواب لالا
دخترم امروز کار زیاد داشتم شیرت دادم لالایی خوندم برات خوابیدی، منم بدون یه لحظه استراحت از فرصت استفاده کردم و مشغول شدم بعدشم دوش گرفتم مرسی از اینهمه هوا داری حالا بیدار شو دلم برات تنگ شد. ...
نویسنده :
مامان صفورا
12:10